امیلی برونته از نویسندگان انگلستان ویکتوریایی بود که با تنها اثرش بلندی های بادگیر جایگاه ویژه ای در ادبیات کلاسیک جهان یافت. بلندی های بادگیر دوازدهمین رمان برتر جهان از دید سایت BBC و ششمین شاهکار ادبی دنیا از دید روزنامه ی گاردین است. بلندی های بادگیر یا Wuthering Heights در واقع نام عمارتی است که ارنشاو ها در آن ساکن هستند. عشق هرگز نمی میرد
بلندی های بادگیر ترجمه ی تحت اللفظی این اسم خاص است. کتاب از سال های نخستین انتشارش در ایران به انتخاب مترجم و احتمالاً برای جذب و فروش بیشتر با نام عشق هرگز نمی میرد نیز شناخته می شود. خلاصهی داستان هیث کلیف نوزاد کولی زاده و رها شدهای است که آقای ارنشاو در خیابان می یابد و به سرپرستی می پذیرد.
هیندلی، پسر خانواده از همان ابتدا به دشمنی با هیث کلیف می پردازد در حالی که کیتی، دختر خانواده چنان روابط صمیمانه ای با او می یابد که آتش عشق را در قلب هیث کلیف شعله ور می کند. عشق هرگز نمی میرد. این رمان داستان عشق آتشین ولی مشکلدار میان هیث کلیف و کترین ارنشا است. عشق هرگز نمی میرد
این که این عشق نافرجام چگونه سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی میکشاند. هیث کلیف کولی زادهای است که موفق به ازدواج با کتی نمیشود و پس از مرگ کتی به انتقامگیری روی میآورد. عشق هرگز نمی میرد
خرید کتاب دست دوم رمان | سایت یار مهربان | Yaremehrban.com
داستان رمان از زبان خدمتکار امارت برای مسافری به نام لاک وود تعریف شده است و او آن را به اول شخص روایت میکند. در فیلم سینمایی که با نام بلندیهای بادگیر سال ۲۰۰۹ با بازی تام هاردی در نقش هیث کلیف ساخته شد، روایت داستان اینگونه است. پس از مرگ کتی، هیث کلیف که درگیریهای روحی شدیدی دارد و برای انتقامگیری از کتی و همسرش و از روی لجاجت، با خواهر همسر کتی رابطه برقرار کرده بود از وی فرزند پسری نیز صاحب میشود.
مرگ آقای ارنشاو، مخالفت هیندلی، اختلاف طبقاتی هیث کلیف با کیتی و آشنایی خانواده ی ارنشاو با خانواده ی ثروتمند و اشرافی لنیتون، سبب ازدواج کیتی با ادگار لنیتون می شود. هیث کلیف سه سال بعد از ناپدید شدنش با ثروتی هنگفت و با کینه ای از هیندلی، کیتی و ادگار، برای انتقام و با هدف به ذلت نشاندن هیندلی و ادگار و بهدست آوردن همهی ثروت این دو خانواده به دهکده باز میگردد. بازگشت او سبب می شود تا دو نسل از این دو خانواده لحظه ای روی آرامش به خود نبینند. در قسمتی از کتاب عشق هرگز نمی میرد می خوانیم:
براى لحظه اى فکر کردم او خطاب به من سخن مى گوید، و در حالى که بسیار خشمگین بودم، به سوى این آدم رذل سالخورده پیش رفتم و چیزى نمانده بود که با لگد او را از اتاق بیرون بیندازم. اما خانم هیت کلیف با جوابى که داد، مرا متوقف کرد. او گفت: «پیرمرد ریاکار نفرتانگیز! وقتى اسم جهنم را مىآورى نمی ترسى از این که خودت هم به آن جا بروى؟ به تو اخطار مىکنم که از عصبانى کردن من بپرهیزى و الا بلایى به سرت مىآورم که حظ کنى. صبر کن ببینم جوزف، ببین.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.